حائر

طبقه بندی موضوعی

داستان سید مرتضی(۱)

حائر | شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۵ ب.ظ


❤ غرق عبادت بود..

ماه مبارک رمضان حال وهوای شاگردان شیخ مفید ودیگر علما فرق میکرد...

ماه مبارک بود..بابرکت..با رحمت!

سید مرتضی گوشه ای از مسجد سهله غرق عبادت بود..

دوهفته از شروع ماه رمضان میگذشت اما هنوز...

.

.

.

.

ستاره ها خوب توی آسمان معلوم خود نمایی میکردند..

ماه داشت کامل میشد.

سید مرتضی غرق عبادت بود...

غرق عبادت بود تا ترنمی رشته ی افکارش را پاره کرد...

صدای آشنایی بود.یک آشنا که از درون سینه اش میخواند.یک نفر داشت از توی قلبش قرآن تلاوت میکرد...اما اینبار انگار صدای قاری فراتر رفته بود

نه تنها فضای قلب سید مرتضی..که فضای مسجد سهله هم پر شده بود از طنین صدای مردانه ی با صلابتی که غرق خشوع داشت قرآن میخواند..

این یک قرآن معمولی نبود....


ادامه دارد....


@mahdi_yaran_1

  • حائر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی